پیام آذری

آخرين مطالب

خاطره ای از فاجعه زلزله رودبار

آن تابستان تلخ و غم بار شهرداری تهران

آن تابستان تلخ و غم بار
  بزرگنمايي:

پیام آذری - تابستان هر سال می رفتیم رودبار. آرام و قرار نداشتیم یک روز هم که دیر می شد یک روز از شیرین ترین لحظات ما کم می شد ... تمام 3 ماه تابستان را بازی می کردیم.

سال 69 اما فرق داشت ... حالا می گفتند "رودبار زلزله آمده". "رودبار ویران شده" هنوز درک درستی از اینکه زلزله چیست نداشتم. به خیال لحظات خوش گذشته دست در دست مادرم راهی رودبار شدیم. بقیه امتحان داشتند هنوز. پدرم خیلی زودتر رفته بود اما زنگ زده بود که شما دیرتر بیایید اوضاع خوب نیست. من و مادرم سوار اتوبوس شدیم و من مثل همیشه پریدم سمت پنجره نشستم تا مناظر بیرون را تماشا کنم. در خیال خودم با بازی هایی که با دختر خاله ها، دختر عمه ها در پیش دارم خوش بودم... به فکر درخت بزرگ گردو باغ بودم که امسال چقدر گردو داده و من چقدر می توانم گردو جمع کنم. مسافران داخل اتوبوس انگار همه با هم آشنا بودند و از زلزله و خرابی و مرگ عزیزانشان با هم حرف می زدند. گویی جمعی از یک خانواده باشند. همه با هم همدری می کردند و اشک می ریختند. ولی من توجهی نمی کردم و چشم دوخته بودم به جاده که تا برسیم.... هر چقدر نزدیک تر می شدیم انگار من دور تر می شدم. به لوشان رسیدیم... بوی تعفن در هوا پر بود... همه جا خرابی و ویرانی بود خانه ای سالم نمی دیدیم... بقیه مسافران خرابی ها را به یکدیگر نشان می دادند و با هم حرف می زدند. من می خواستم زودتر به رودبار خودم برسم... بازهم نزدیک تر شدیم. به منجیل رسیدیم و من باز هم دور تر شدم، خرابه پشت خرابه.... سرم را چسبانده بودم به شیشه اتوبوس ...انگار مرزها با هم یکی شده بود و دیگر خبری از ظاهر یک روستا یا شهر نمی دیدی. به رودبار رسیدیم و از اتوبوس پیاده شدیم. بوی تند تعفن اجساد در فضا پیچیده بود. گوشه به گوشه تلی از خاک و آوار می دیدی. مردم روی ویرانه هایشان چادر زده بودند. کسی دلش نمی خواست حتی یک قدم از ویرانه هایش دور شود. هنوز دل بسته بودند. به چادر یکی از آشنایان رفتیم. آنها برای مادرم از زمان زلزله می گفتند. اینکه قبل از زلزله صدای غرش وحشتناکی شنیده بودند و آسمان سیاه و تیره شده بود. حیوانات شروع به سرو صدا کرده بودند. که بعد زمین زیر پایشان پرتشان کرده بود به خیلی دورتر و دیوار و سقف خانه بر سرشان آوار شده بود. از پس تکان زلزله شدید بود که خاله من را از خانه همسایه زیر آوار بیرون کشیده بودند. بعد از 3 روز که باردار بود و زیر آوار مانده بود. خاله ام بعدها تعریف می کرد که وقتی صدای وحشتناک را شنیده بود روسری اش را برداشته بود که برود ببیند صدای چیست. چرا سگ خانه شان آرام و قرار ندارد. همین که روسری را سرش می کند در یک چشم بهم زدن زمین زیر پایش به لرزه درمی آید و دیگر خبری از خانه نبود و پرت می شود خیلی دورتر و تلی از آوار سرش فرو می ریزد. خودش می گوید که روسری باعث نجاتش شده بود چون روی دهانش را پوشانده و نگذاشته بود خفه شود. 3 روز همان طور بی حرکت زیر آوار مانده بود و کمک می خواست. هنوز خبر نداشت که 3 فرزندش را از دست داده و یک فرزند دیگرش هم مثل خودش زیر آوار است. مادرم یک به یک سراغ این و آن را می گرفت و اشک می ریخت. من دلم می خواست زودتر از آنجا فرار کنم و بروم خانه مادربزرگم حاجی ننه ... جایی که برایم حکم بهشت را داشت. آنجا آزاد و رها بودیم و هر آتشی که می خواستیم می سوزاندیم و همیشه حمایت حاجی ننه را داشتیم. وقتی نان می پخت بوی تازه نان باعث می شد فقط لحظه ای کوتاه دست از بازی بکشیم و برویم سر تنور نان تازه بخوریم. دایم این تصاویر از ذهنم عبور می کرد. ولی مسیرها برایم آشنا نبود و راه را بلد نبودم. همه جا عوض شده بود و ویرانه بود. گوشه چادر مادرم را گرفته بودم و با التماس می خواستم که برویم خانه حاجی ننه. اما مادرم انگار نمی شنید. تا اینکه یکی از آشنایان دستم را گرفت و من را با خودش برد به سمت خانه حاجی ننه، در خیال خودم فکر می کردم که آنجا فرق می کند و خبری از این ویرانگی و بوی بد و خاک و آوار نیست. در طول مسیر همه خانه ها خراب شده بودند و لاشه حیوانات روی زمین پخش بود. بوی بد آزارم می داد می خواستم زود تر به آنجا برسم تا نفسی تازه کنم. هیچ جایی برایم آشنا نبود و روستای مادر بزرگم به طور کامل ویران شده بود. دیگر اثری از خانه ها با آن حیاط های بزرگ نبود. باورکردنی نبود. تا چشم کار می کرد تلی از خاک و دیوارهای فرو ریخته. انگار روستا بی در و پیکر شده بود و من می توانستم با یک نگاه همه جا را ببینم. روی تپه کوچکی از خاک و آوار ایستادیم. به اطراف نگاه کردم. از وسایلی که از زیر خاک بیرون زده بود و برایم آشنا بود فهمیدم که خانه حاجی ننه همین جا بوده. لبه شکسته چینی های طرح گل سرخی و شاه عباسی که همیشه با وسواس خاصی تمیزشان می کرد از داخل گل و خاک پیدا بود. بغضم که خیلی وقت بود گلویم را گرفته بود و داشت خفه ام می کرد ترکید و اشکم جاری شد. دور تا دور فقط خرابه بود و هیچ اثری از خانه نبود. حاجی ننه را خیلی پایین تر از خانه اش پیدا کرده بودند موج زلزله پرتش کرده بود و در دم جان داده بود. اینجا بود که فهمیدم زلزله چیست و باورم شد که دیگر نه خبری از حاجی ننه خواهد بود و نه دیگر زمان خوش بازی ها و لحظات شادی که از آنجا داشتم تکرار خواهد شد و زلزله مسبب از بین بردن تمام شادی های کودکانه من شده بود.
نویسنده:ستاره صادقی

لینک کوتاه:
https://www.payameazari.ir/Fa/News/229117/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

تغییر چهرۀ بازیگر نقش «امپراتور یوری» در جدیدترین سریالش

هم‌نشست مجسمەسازی مفاخر در مهاباد آغاز شد

دستگیری عامل تنش در ورزشگاه سه هزار نفری ارومیه

جنجال فرودگاه تبریز، مربی خارجی تراکتور را فراری داد

تشدید نظارت بر مراکز تولید و بسته بندی کالا‌های اساسی آذربایجان شرقی

واکنش باشگاه تراکتور به حمله هواداران به بازیکنان

بیانیه باشگاه تراکتور درباره اتفاقات رخ داده در فرودگاه تبریز

حمایت تمام قد بازیکن پرتغالی تراکتور از شجاع خلیل زاده + عکس

ترک داروی مشهور لاغری چه عوارضی بر بدن دارد؟

بانوی 50ساله میرآبادی در رودخانه غرق شد

پیدا شدن پیکر بی جان 2 جوان در این استان

جدیدترین قیمت سکه، نیم سکه، ربع سکه و طلای 18 عیار در بازار | جدول قیمت ها

واکنش اسلام‌آباد به تحریم‌های جدید آمریکا علیه برنامه موشکی پاکستان

جدیدترین وضعیت دریاچه ارومیه (فیلم)

برتری آریان همدان برابر تیم نود در ارومیه

انفجار مغازه عطرفروشی در ارومیه

پرداخت 5670 میلیارد تومان تسهیلات بانکی به واحد‌های صنعتی آذربایجان غربی

(ویدیو) لحظه انفجار مغازه عطرفروشی در ارومیه

ورزشکاران زنجانی 370 مدال رنگارنگ کسب کردند

ضبط 47 دستگاه ماینر قاچاق در ارومیه

محفل شعر ترکی رضوی در تبریز برگزار می‌شود

اطلاعیه باشگاه تراکتور؛ اتفاقات فرودگاه تبریز باعث تاسف است

بیانیه هیأت مدیره باشگاه تراکتور/ مذاکره با گزینه‌های سرمربیگری

واکنش باشگاه تراکتور به اتفاقات فرودگاه تبریز/ ادامه مذاکره با گزینه‌های هدایت تیم

واکنش هیئت مدیره تراکتور به حمله هواداران به خودروی سرخپوشان

اولین واکنش تراکتور به اتفاقات جنجالی فرودگاه

ادامه حواشی «مست عشق»؛ چرا اکران فیلم به تعویق افتاد؟

آذربایجان شرقی جایگاه اول صادرات شیرینی و شکلات

ضرورت تکمیل پروژه‌های راه‌سازی مرند

تهران صاحب آرامستان جدید در این دو منطقه می شود

انتقاد شدید روحانی مشهور از گرانی کمرشکن

در دیدار رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران با مدیران ارشد بیمه دی مطرح شد؛ بیمه دی موجب رضایتمندی خانواده‌‌ی بزرگ ایثار و شهادت و مایه‌ی آبرومندی در دولت گردید

تغییر چهره «ارغوان مشکات» سریال دلدادگان بعد 7 سال در 34 سالگی

لحظه انفجار مغازه عطرفروشی در ارومیه

انتصاب سرپرست جدید موسسه آموزشی علوم وفنون کیش

اعلام برنامه های هفته سلامت در نشست رییس مرکزتوسعه سلامت با خبرنگاران

ساخت و ساز در کیش باید الگوی صنعت ساختمان سازی در کشور باشد

هشدار فعالیت سامانه بارشی تا روز دوشنبه در چند استان

ماجرای گروگان گیری دختر 16 ساله در تهران

با همکاری دستگاه‌های اجرایی به دنبال توسعه ورزش استان هستیم

اعلام نرخ اقلام اساسی بازار سمنان در روز شنبه اول اردیبهشت

ورزش نابینایان و توانیابان مورد توجه قرار گیرد

تاسیس بنیاد مسکن نشات گرفته از افکار ربّانی امام راحل بود

ورزش نابینایان و توان‌یابان مورد توجه قرار گیرد

صدور و تمدید 180 پروانه « کابرد علامت استاندارد اجباری » در استان اردبیل

آمادگی گلبالیست‌های اردبیلی برای حضور در پارالمپیک پاریس

کاوش‌های باستان‌شناسی در پارس‌آباد و بیله‌سوار

صدور و تمدید 180 پروانه «کاربرد علامت استاندارد اجباری» در استان اردبیل

رهاسازی 285 میلیون مترمکعب آب از سد بوکان

زن 50 ساله میرآبادی در رودخانه غرق شد