پیام آذری
حفظ حجاب و صبر در مقابل سختی‌ها، سفارش برادرم به ما بود
دوشنبه 1 مهر 1398 - 9:36:41 AM
مهر
پیام آذری - تبریز- همواره در قنوت نماز شب‌ها از خداوند طلب شهادت می‌کرد و به من نیز الهام شده بود که روزی به جمع دوستان شهیدش ملحق خواهد شد.
 لباس غواصی نباید گشاد باشد بلکه باید به بدن بچسبد زیرا در غیر این صورت آب وارد آن شده و بدن را سرد می‌کند؛ این را از کسانی شنیدم که شهیدی دارند که غواص بوده است.
شهیدان غواص در اعماق دریاها به اوج رسیدند، این تنها جمله‌ای است که با شنیدن نام شهدای غواص به ذهنم خطور می‌کند. هر کدام سختی مخصوص به خود را داشت چه‌ آنهایی که مین‌ها را در آغوش گرفتند تا خط‌ها را بشکنند و چه آنهایی که لباس سرد غواصی بر تن کردند و دل به دریاها زدند.
امروز افتخار این را داشتم تا در هفته دفاع مقدس در خدمت خواهر شهید یوسف حقائی باشم؛ خواهری که در کنار دیگر خواهران خود، افتخار پاکسازی و پانسمان زخم‌های برادرش را بعد از عملیات‌های متعدد شد.

*یک بیوگرافی از شهید والامقام یوسف حقائی:
شهید یوسف حقائی در 12 شهریور سال 1343 در محله‌ی ستارخان، واقع در خیابان شتربان تبریز در یک خانواده مذهبی با 3 خواهر و یک برادر به دنیا آمد. مادرم او را عاشورایی تربیت کرده بود و آرزو داشت از سربازان امام حسین ( ع ) در کربلا بود.
پس از طی دوره ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در سال چهارم دبیرستان همزمان با شروع جنگ تحمیلی ، با کنار گذاشتن درس و مدرسه پس از طی یک دوره کوتاه نظامی در سال 1361، در جبهه‌های حق علیه باطل مشتاقانه حضور یافت.
برادرم آرزوی زیارت بین الحرمین و رهایی کربلای معلی از دست کفار را دغدغه‌ی روز و شب خویش ساخته بود و تا روشن نشدن تکلیف جنگ، در پی آمال و امیال این دنیای فانی نبود تا اینکه در عملیات کربلای 5، در یک نبرد تن به تن با دشمن، به درجه‌ی رفیع شهادت نایل شد و به دیدار معبود خویش شتافت.
*از ویژگی‌ها و صفات اخلاقی شهید برایمان بگویید:
مادرم محراب نماز شب برادرم را ترک نکرده است
یوسف بسیار آرام، تو دار، امانت دار، محتاط، مؤدب و خلاق بود و با خواهرانش و تک برادرش حسین نه تنها برادر بود بلکه یک دوست صمیمی بود. وقتی در تبریز بود می‌گفت اگر علاقه داشته باشی برای نماز شب بیدارت می‌کنم و من توفیق اقتدا به ایشان در نماز شب‌هایش را داشتم و آنچه در قنوت نماز شب‌هایش دیده بودم به من الهام کرده بود که او آسمانی شده و حتما به دوستان شهیدش ملحق خواهد شد. خداوند او را از بین 5 فرزند انتخاب کرد چرا که او از بابت معنوی، خودش را آنگونه که خدا پسند باشد ساخته بود و برکت معنوی یوسف تا الان که بیش از 32 سال از شهادتش می‌گذرد در محفل دوستان و آشنایان و علی الخصوص خانه‌ی همه ما سایه انداخته است.

مادرم محراب نماز شب برادرم را تا الان زنده نگه داشته و هر شب فریضه‌ی نماز شب را به جا می‌آورند.
* از تصمیم شهید یوسف حقائی برای رفتن و راهی شدن ایشان به جبهه تعریف کنید:
حضور دایی در جبهه، بستر را برای اعزام یوسف به جبهه هموار ساخته بود اما به دلیل سن کم برادرم، انتظار نداشتیم روزی رفتن به جبهه را در جمع خانواده بازگو کند. با شنیدن اینکه برادرم یوسف، قصد رفتن به جبهه را دارد مادرم کم بودن سن ایشان را در جمع مطرح ساخت اما خود به این معتقد بود که ایام، ایام امتحان برای ماست و باید امتحان خود را پس دهیم. در نهایت با استقبال و رضایت پدر و مادرم، از سال 1361 تا سال 1365 در جبهه‌های حق علیه باطل حضور داشتند.
آن دوران، دورانی مصادف با جنگ بود اما با این حال برادرم مشغول فعالیت در مسجد بود و با بازگشت از جبهه همانند یک فرد کاری فعالیت می‌کرد.
شهید علاقه‌ی زیادی به ادامه تحصیل در رشته‌ی داروسازی داشت گرچه در رشته‌ی ریاضی تحصیلات خود را به پایان رسانیده بود ولی موقع بازگشت از جبهه می‌گفت بعد از روشن شدن تکلیف جنگ ، درس خود را ادامه خواهم داد و در رشته‌ی داروسازی تحصیل خواهم کرد .
تمام شهداء هشت سال دفاع مقدس و از جمله برادرم فرصت شغلی و ادامه تحصیل را داشتند اما یوسف همواره می گفت تا زمانی که تکلیف جنگ یکسره نشده به چیز دیگری فکر نخواهم کرد.
*از آخرین دیدار یا تماس تلفنی بگویید، شهید یوسف حقائی سفارشی نکردند:
تقریباً آخرین صحبت‌هایمان به بعد پانسمان زخم‌های والفجر 8 برمی‌گردد او به ما سفارش ادامه تحصیل و خدمت بر مردم را داشت. ما و مادرم از ایشان به تأخیر انداختن اعزامشان تا بهبود کامل زخم‌ها را خواستار بودیم و مادرم می‌گفت تو حقت را ادا کردی و بدون کلا جای ترکش است بمان و ادامه تحصیل بده و در سنگری دیگر فعالیت کن و او می‌گفت شما درست می‌گویید کشور به متخصص نیاز دارد اما اولویت اول در شرایط حاضر، تعیین تکلیف جنگ است و بعد اتمام جنگ حتما تحصیلم را ادامه خواهم کرد.
*شهید یوسف حقائی در کدام عملیات‌ها حضور داشتند:
شهید یوسف حقائی پس از 9 ماه حضور در جبهه‌های کردستان از جمله سقز و مهاباد به تبریز برگشت و بعد از اخذ دیپلم ریاضی مجددا راهی جبهه‌های جنوب شد تا پس از مشخص شدن تکلیف جنگ به تحصیل ادامه دهد در عملیات فتح المبین از ناحیه کتف با اصابت ترکش خمپاره مجروح شده بود و پس از جراحی و بهبودی نسبی برای گذراندن خدمت وظیفه عمومی وارد ارتش شد و تلاش زیادی جهت انتقال ایشان به سپاه انجام دادیم ولی متأسفانه موفق نشدیم ولی چندین بار با اخذ مرخصی از ارتش ، در کسوت بسیجی در عملیات‌های مختلف به جهت کارایی و شایستگی‌های خاصی که داشت حضور داشته و با عنوان درجه دار وظیفه، خدمت خود را به پایان رسانیده آمد.

پس از خدمت سربازی با توجه به نیاز جنگ به نیرو، راهی جبهه‌ها شدند و در واحد اطلاعات لشکر عاشورا ابتدا به عنوان تخریبچی شروع به فعالیت نمودند و قبل از عملیات والفجر 4 به جمع نیروهای شناسایی واحد اطلاعات لشکر عاشورا پیوستند در همان عملیات شرکت کردند و در شناسایی منطقه قصر شیرین و عملیات خیبر و الفجر 8 حضور داشت و در الفجر 8 با اصابت توپ ب کنار موتور سیکلت شدیداً مجروح شدند به طوری که محل اصابت ترکش‌های کوچک و بزرگ را که می‌شمردیم بالغ بر 37 مورد بود که برخی از جراحات بسیار دلخراش بود چون پانسمان زخم‌ها را در منزل با خواهر بزرگ‌تر از خودم انجام می‌دادیم برخی از زخم‌ها اشک ما را در می‌آورد و ما سعی می‌کردیم با شوخی و صحبت، خودمان را مشغول کنیم ولی او می‌گفت من تازه توسط پروردگارم انتخاب می‌شوم و جهاد یعنی گذشتن از جان و مال و باید سختی‌ها را تحمل کرد و شما هم سعی کنید در آینده با خدمت به مردم دین خود را نسبت به شهدا و مملکت خود ادا کنید .
*چگونه از شهادت برادرتان مطلع شدید:
بعد هر عملیات مادرم برای صحبت با یوسف بی تابی می کرد ولی این بار طول کشید و از تلفن یوسف خبری نشد یک شب در خواب دیدم به من گفتند یوسف شهید شده ولی نمی‌دانستم چطور به مادر اطلاع دهیم از خواب پریدم و تا صبح نتوانستم بخوابم چون من در قنوت نمازهای شب او دیده بودم که چگونه از خداوند طلب شهادت می‌کرد و شهادت چون قاسم برایش شیرین‌تر از عسل بود و شهادت دوستانش را با چنان ذوق و شوقی تعریف می‌کرد که پیدا بود ملاقات آنگونه خودش نیز با خدا برایش آرزو بود و لیکن صبح بلند شدم و به مدرسه رفتم و یادم هست موقع برگشت از مدرسه اخبار را باز کرده بودند و خبرنگار از رشادت رزمندگان در عملیات کربلای 5 صحبت می‌کرد و من با دوستانم که پیاده از مدرسه برمی‌گشتیم از نگرانیم می‌گفتم اما دلم نیامد بگویم خوابی دیده‌ام. وقتی به نزدیکی‌های خانه رسیدم متوجه رفت و آمدها غیر عادی به منزل شدم.
نزدیک خانه که شدم پاهایم سست شد اما مادرم جلو آمد و گفت یوسف مجروح شده و عصر برای دیدارش می‌رویم اما چشم‌ها و حضور کل فامیل نشان می‌داد که اتفاق دیگری افتاده چون یوسف قبلاً مجروح شده بود و بالاخره عصر به خانه شهید که در خیابان دانشسرا مستقر بود رفتیم چه شهیدانی زیر پرچم‌های سرفرازمان خوابیده بود حیاط خانه شهید پر بود انگار به کربلا رسیده بودیم و همه پیکرهای به خون خفته فرزندان، و برادران و دوستان خود را نگاه می‌کردند و مادرم می گفت خدایا این قربانی را از ما بپذیر و با شهدای کربلا مشهور بفرما.
این بار زخم‌هایش هنوز خوب نشده بود و به یاد دارم چون در منزل شلوار کردی به تن می‌کرد هنوز ترشحات زخم‌ها در شلوار کردی پیدا بود که یک جمعه منتظر آمدنش از نماز جمعه بودیم که دامادمان گفت آقا یوسف به جنوب اعزام شده و گفته بعد رسیدن به مادر زنگ می‌زنم صحبت می‌کنم و رضایتش را می‌گیرم و به گردان خط شکن، غواصی آموزش داده و در عملیات کربلای 4 شرکت کردند و بنا به گفته دوستانش در این عملیات سرنوشت ساز کربلای 5 شرکت نمود و یوسف در کسوت نیروی اطلاعات غواص خط شکن با مسئولیت هدایت یک گروهان از گردان حبیب ابن مظاهر و بعد از شکستن خط دشمن، در یک نبرد تن به تن به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.

*دلتنگ شهید یوسف حقائی که می‌شوید چه چیزی آرامتان می‌کند:
لحظه‌ای اشک، مجلل سخن گفتن را از او می گیرد اما با ذکر آیه‌ای از قرآن کریم ، بر زخم دلتنگی برادرش یوسف مرهم می‌گذارد الا بذکر الله تطمئن القلوب.
یاد کردن شهداء با پذیرفتن و انجام دادن خواسته‌های آنان امکان پذیر است که از جمله خواسته‌های ایشان حفظ حجاب، خادم مردم بودن و صبر در مقابل سختی‌ها بود. غیر ممکن است جمعی در خانواده ما باشد و اسمی از برادرم به میان نیاید اولین کسی که در هر جمع مادرم از آن یاد می‌کند یوسف است .
مادران شهداء همواره فرزند شهید خود را در دل دارند گذشته از اینکه شهادت افتخار است اما از لحاظ عاطفی همیشه جای آنان در خانواده خالی است .
به نظر شما پیام شهداء برای ما چیست:
سیاهی حجابی که بالاتر از سرخی خون شهیدان است اینکه بصیرت داشته باشیم و دشمن شناس و پیرو ولایت باشیم و خوب درس خواندن و خوب خدمت کردن به مردم توفیقی بس عظیم است و سفارش داشت که حافظ حجاب خویش باشید که سیاهی حجابتان بالاتر از سرخی خون شهید است.
*از اینکه وقت‌تان را در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم اگر حرف پایانی باقی مانده است بفرمایید:
از یاد بردن شهداء خطایی بس بزرگ است امیدوارم در جنگ فرهنگی و اقتصادی ، دشمنان اسلام همچون 8 سال دفاع مقدس و جنگ سخت پیرو باشیم و این نیز به برکت وحدت مردم و مسئولین محقق خواهد شد و هرگز اجازه ندهیم خون شهیدان پایمال گردد و شهداء را فراموش نکنیم که از یاد بردن آنها خطایی بس بزرگ است از خداوند می‌خواهم در روز محشر ما را شرمنده شهیدان نفرماید.

http://www.Azari-Online.ir/fa/News/163742/حفظ-حجاب-و-صبر-در-مقابل-سختی‌ها،-سفارش-برادرم-به-ما-بود
بستن   چاپ